رازشگفتیست نه جادوگری

دست شفابخش علی اکبری

مرهم و تسکین دل خستگان

پاکدلی ازصف وارستگان

چون بکشد برسر بیماردست

قوه مرموز که در پنجه هست

دردبه یکباره فراری شود

اشگ سپاس است که جاری شود

خلق به حیرت زمداوای او

ازهنر معجزه اسای او

لطف حقش داده چنین قدرتی

از نعمات است چنین برکتی

قاضی آن محکمه بی نظر

گشت چواز قدرت وی باخبر

رای چنین داد علی حاکم است

شاکی بدنیت او ظالم است

آنکه شفایافته داند که کیست؟

در پس آن پنجه مرموز چیست